ای چشم تو پرده دار اعجاز


مژگان تو سایه پرور ناز

از قافله شکایت ما


چون ریگ روان نخیزد آواز

پیشانی صبح و آفتاب اوست


درسینه پاک گوهران راز

بر زنده قبای خاک مپسند


دل را ز غبار کین بپرداز

در پرده خون دل حصاری است


از لعل لب تو آب اعجاز

گردانده ز خلق روی امید


کار صائب بود خداساز